پارت هفتاد و هشتم :

- اره درست میگی. اصلاً من خرم که به جای اینکه بچسبم به درس و مشقی که افت کرده، چشمم همش دنبال توئه که نکنه یک وقت بهت زور بگن. اذیتت کنند. خسته‌ات کنند.
مات و مبهوت خیره‌اش شده بودم و حاضرم قسم بخورم که حتی پلک هم نمیزدم. چشمه اشکم خشک شده و فقط نگاهش میکردم که صدای بم و گرفته‌اش بلند شد و من چشم بستم.
- لعنت به من که گریه کردنت برام فرق داره و واسم مهمه. چون گریه کردن شاید تو رو سبک کن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بانو

    10

    دختره بدبخت ازخودرازی ایشالا سرخودتم بیاد والا

    ۴ ماه پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    🤣🤣🤣🤣

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.